انواع ترس و اثرات مخرب آن ها بر زندگی ما
گاهی در زندگی تصمیم می گیریم کاری خارج از روال عادی زندگیمان انجام دهیم. ولی این اقدام دائماً به روزهای بعدی موکول می شود.
به طور اصولی ایجاد هر تغییری به نظر سخت و دشوار می آید زیرا هر فردی از درون خود مقاومتی را احساس می کند که نمی تواند در مقابل آن قد علم کند.
در این شرایط به ناچار تسلیم عادت های خود می شود و دست از ایجاد تغییر برمی دارد.
برای غلبه بر این احساس ابتدا باید آگاه شویم که علت عمده بروز آن چیست. بعد از شناسایی علت ، می توان راهکاری را برای رفع آن یافت و بر علیه آن اقدام کرد.
برای تسلط یافتن بر دشمن باید اسم او، عادات او و محل اقامتش را بلد باشیم.
می خواهم سه دشمن اساسی را به شما معرفی کنم که در این مقاله به بررسی عمده ترین آنها خواهیم پرداخت.
بی تصمیمی، تردید و ترس که اقای ناپلئون هیل آنها را سه قلوهای نامقدس می شمارد، دشمنان اصلی ایجاد تغییر و تحول در زندگی ما می باشند.
اعضای این سه قلوی نامقدس به شدت به یکدیگر وابسته هستند و هر جا یکی از آنها وارد شود، دوتای دیگر هم پشت سرش خواهند آمد.
بی تصمیمی جوانه ی ترس است. بی تصمیمی در تردید متبلور می شود و این دو در هم ادغام و به ترس تبدیل می شوند.
این ترکیب آنقدر در درون شما به کندی ایجاد می گردد، جوانه می زند و رشد می کند که متوجه حضورشان نخواهید شد.
پس برای مقابله با آنها باید به سراغ محسوس ترین آنها که همان ترس می باشد برویم و با شناخت بیشتر و آگاهی از محل اقامتش خود را برای رویارویی با آن آماده تر سازیم.
شش ترس عمده
به طور کلی شش ترس عمده وجود دارد که ما را در انجام کارهای متحول کننده و اثربخش در پیشبرد زندگی فعلی مان فلج می کند. برخی از انسانها گاه دچار مخلوطی از آنها هستند.
ترس در ذهن ناخودآگاه ما لانه دارد. ترسها چیزی جز حالات ذهنی و تکانه های فکری نیستند. شش ترس عمده عبارتند از: ترس از فقر، ترس از انتقاد، ترس از ناخوشی، ترس از پیری، ترس از دست دادن شخصی یا داشته ای و ترس از مرگ.
شیوع این ترس ها به عنوان آفتی برای مردم دنیا به شکل چرخه ای رخ می دهد. به طور مثال در دوران رکود اقتصادی یک کشور، مردم در چرخه ی ترس از فقر و بیچاره گی دست و پا می زنند.
در شرایط کنونی شیوع بیماری کرونا، مردم دنیا در ترس از ناخوشی، بیماری و مرگ قرار گرفته اند. در حالی که همه می دانیم ترس دشمن سیستم ایمنی بدن ما و باعث و بانی تقویت این ویروس د رشرایط ابتلا خواهد بود.
در دوران جنگ ، ترس از دست دادن عزیزانمان بر ما مستولی بود و حتی در دوران صلح هم ترس ها دست از سر ما برنمی دارند.
ترس از شکست و از دست دادن داشته هایمان، ترس از انتقاد های دیگران زمانی که بخواهیم تغییری را اعمال کنیم.
گفتیم که ترس ها چیزی به جز حالات ذهنی و تکانه های فکری نیستند. خوشبختانه در عالم خلقت نعمت نظارت کامل بر فقط یک چیز به ما عطا شده و آن فکر است. بنابراین انسان ها توانایی نظارت و هدایت ذهن و افکار خود را دارند. کافی است که از آن آگاه شوند و تصمیم به اعمال این هدایت بگیرند.
اکنون برای آگاهی بیشتر به بررسی این ترس ها می پردازیم.
ترس از فقر
ترس از فقر یک حالت روحی است نه چیز دیگر. ولی برای نابود کردن فرصت های موفقیت در هر تعهدی کافی است. این ترس قوه استدلال را فلج می کند، قوه ی تخیل را تحلیل می برد، شور و اشتیاق را سست می کند، با ابتکار مخالفت می کند، به فقدان قاطعیت در هدف منجر می شود، امکان تفکر درست را از بین می برد، خویشتنداری را ناممکن می سازد، بر پشتکار تسلط می یابد، نیروی اراده را به پوچی می کشاند، حافظه را تاریک می کند و شکست را به هر شکل ممکنی دعوت می کند، عشق را از بین می برد، دوستی را تضعیف می کند و مصیبت را به اشکال مختلف به زندگی دعوت می کند.
فقر نقطه ی مقابل ثروت است. ثروتی که از آن نام می برم در وسیع ترین معنای خود در نظر گرفته شده است، یعنی دارایی های مالی، روحی و معنوی.
بین این دو تنها یکی را می توان انتخاب کرد، دو واژه ی متضاد که وجود هر کدام، عدم وجود دیگری را به دنبال خواهد داشت.
ترس از فقر باعث می شود ذهن ما دائم انباشته از آن باشد و جایی برای ورود و رشد ثروت در فکر و ذهن ما نماند.
بی گمان ترس از فقر مخرب ترین نوع ترس است و تسلط یافتن بر آن هم به مراتب دشوارتر است. برای آشنایی با این ترس عمده به نشانه های آن می پردازیم.
نشانه های ترس از فقر
بی تفاوتی: بیشتر از طریق فقدان بلندهمتی آشکار می گردد. میل به تحمل نداری و رضایت به آنچه تا کنون در زندگی دریافت کرده اید. بی هیچ اعتراضی، یک جور تنبلی ذهنی و جسمی، نبود ابتکار، تخیل، اشتیاق و خویشتنداری
بی طرفی عمل کردن: عادت اجازه دادن به دیگران که به جای ما فکر کنند و تصمیم بگیرند. نشانه ای از فقر ذهنی
اضطراب و نگرانی: ایراد گیر بودن، بی ثباتی اخلاقی، کمرویی، غفلت از ظاهر شخصی، عصبی بودن و ترش رویی که همه از نشانه های فقر روحی می باشند.
احتیاط وسواس گونه: عادت گشتن به دنبال جنبه های منفی هر موقعیتی، فکر کردن و حرف زدن درباره ی شکست احتمالی به جای تمرکز کردن برفرصت ها و راه های رسیدن به موفقیت، منتظر زمان مناسب ماندن برای به کار بستن تفکرات و برنامه ها تا جایی که این انتظار در ذهن افراد تبدیل به یک عادت می شود و زمان مناسب هرگز از راه نمی رسد، شناختن همه ی جاده های بدبختی و بی اطلاعی از افراد موفق و دلایل موفقیت آنها
تعلل: عادت موکول کردن اموری به فردا که باید سال قبل انجام می شد، صرف زمان برای تراشیدن عذر و بهانه به جای انجام دادن کار و وظیفه، چانه زدن با زندگی برای یک شاهی به جای مطالبه ی رفاه، وفور، ثروت و خوشبختی، منتظر فقر بودن و به جای مطالبه ثروت و معاشرت کردن با افراد ضعیف به جای مصاحبه با کسانی که فراوانی را دریافت کرده اند.
با دانستن این نشانه ها اکنون به وجود و یا عدم وجود آنها در زندگی خومان آگاه هستیم و می توانیم خود را برای غلبه بر آنها مجهز کنیم.
ترس از انتقاد
انتقاد بذر ترس یا تنفر را در دل انسان می کارد. تیغ تیز انتقاد، فردیت را محدود می کند، اعتماد به نفس را می کشد، عزت نفس را متزلزل می کند، خود اتکایی را از بین می برد.
گاه والدین با انتقاد از فرزندان خود صدمات جبران ناپذیری به روحیه و باور آنها وارد می کنند، عقده حقارت را در دل آنها می کارند.
انتقاد هرگز عشق و دوستی را به همراه نخواهد داشت.
بنابراین انتقاد می تواند بسیار مخرب باشد و به همین دلیل است که ترس از آن در وجود خیلی از افراد ریشه ای عمیق دارد و مقابله با آن کار ساده ای نیست.
ترس از ناخوشی
این نوع ترس دو عامل فیزیکی و اجتماعی دارد. مثلاً پریدن از یک ارتفاع ترسناک است، چرا که باعث آسیب فیزیکی به شما خواهد شد و همچنین رویارویی با هر خطر احتمالی که سیستم مغزی ما را وادار به هشدار دادن به ما کند، ترس را در وجود ما برمی انگیزد.
نشر اخبار منفی و اتفاقات هولناکی که در گوشه و کنار رخ داده است، ترس اجتماعی را موجب می گردد.
گاه چنین ترسهای وحشتناکی افراد را تا پای مرگ می برد.
شواهد کافی وجود دارد که نشان می دهد بیماری به شکل تکانه های فکر منفی آغاز می شود.
آزمایشات انجام شده در سالهای گذشته ثابت کرده که مردم را با تلقین هم می شود بیمار کرد. برعکس این موضوع هم در مورد درمان صادق است. برخی پزشکان با تغییر شرایط ذهنی بیمار او را درمان می کنند.
بذر ترس از ناخوشی د رذهن همه ی انسان ها وجود دارد. نگرانی، ترس، ناامیدی در امور عشقی و کاری باعث می شود این بذر جوانه بزند و رشد کند.
ترس از دست دادن
ترس از دست دادن دردناک ترین نوع ترس است به خصوص زمانی که از دست دادن شخصی باشد که به او عشق و علاقه ی زیادی احساس شود.
این نوع ترس منشأ رفتارهایی همچون: متهم کردن همسر به خیانت، بدون هیچ دلیل موجهی، سوءظن داشتن به همه، نداشتن اعتماد کامل، ایراد گرفتن های بی مورد.
در مورد ترس از دست دادن داشته ها هم شخص را از هر گونه سرمایه گذاری و اقدامات درآمدزا باز می دارد و مانع رشد فردی و رونق در کسب وکار می گردد.
ترس از پیری
احتمال بروز بیماری و کم شدن توانایی های جسمانی از علل بروز این ترس در وجود انسان هاست. دلیل دیگری که می تواندعامل بروز این نوع ترس باشد، ترس از دادن آزادی های جسمانی و اقتصادی است.
برخی افراد با بالا رفتن سن شان فعالیت های خود را کاهش می دهند زیرا به غلط فکر می کنند دیگر باید بازنشسته شوند و قادر به رشد کسب و کار خود نیستند.
این نوع افراد با این کارشان عقده های حقارت را در خود پدید می آورند. متأسفانه زنان و مردان سالخورده ای هستند که قوه ی تخیل، ابتکار و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند، چون به اشتباه خود را برای به کار انداختن این ویژگیها خیلی پیر می دانند.
ترس از مرگ
به غیر از افراد آزاده، تقریباً همه از مرگ می ترسند زیرا هیچ کس نمی داند پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد. ناشناختگی یکی از دلایل عمده این ترس می باشد. ولی این ترس بی فایده است، تنها حال ما را بد می کند و انرژی مان را به هدر می دهد. زندگی انرژی است و هرگز از بین نمی رود، تنها از شکلی به شکل دیگر درمی آید. زندگی مثل هر شکل دیگری از انرژی می تواند از مراحل تغییر و تحول عبور داده شود ولی نمی تواند از بین برود. مرگ تحول صرف است.
مغز ما به گونه ای تنظیم شده که همیشه ما را از خطرات احتمالی حفظ کند. ترس ها گاه ما را نجات می دهند. پس نمی توان همیشه باید بر آنها غلبه کرد. برعکس گاهی باید ترسید و فرار را بر قرار ترجیح داد. ما همه نوادگان اجداد ترسوی مان هستیم. اگر آنها از حیوانات و درندگان وحشی فرار نمی کردند و خود را از خطرات دیگر نمی رهانیدند، اکنون انسانی بر این کره ی خاکی وجود نداشت.
با تشکر از ناپلئون هیل
دیدگاهتان را بنویسید