معلمی به نام کرونا!!!
کرونا معلمی بود که در ظاهر یک ویروس به دنیای ما وارد شد. اول شاهد قرنطینه شدن ووهان چین شدیم و بعد ورود آن به کشورمان و سایر نقاط دنیا.
در کمتر از سه ماه کره خاکی ما را درنوردید. نه مرز شناخت و نه ارتش و نیروهای مسلح. هیچ کشوری با امکانات امنیتی قوی نتوانست جلو او بایستد.
به راستی که این اتفاقات، هر عقل سالمی را به فکر وامیدارد. کرونا به ما خیلی چیزها آموخت.
کرونا، معلم تفکر سیستمی
اکثر انسانها دارای تفکر خطی هستند به این معنا که هر عملی را تنها در ارتباط با خود می پندارند، آنها تمایل به ساختار شکنی ندارند و بیشتر ترجیح می دهند در ساختارهای ذهنی گذشته شان باقی بمانند، حال آنکه در دنیای ما هر چیز برای بقا به چیز دیگری متکی است و غافلند از اینکه این عمل آنها می تواند در کل دنیا بازتاب داشته باشد.
هر ماده ای در چرخه ای شرکت و بقا دارد. در دنیای سیستمی ما همه چیز به هم پیوسته هست و مجموعه ای پویا را تشکیل می دهد که درآن همه چیز در ارتباط و تعامل با یکدیگر و تحت تاثیر یکدیگر قرار دارد.
کرونا خیلی عالی به ما نشان داد همه انسانها با فاصله های قاره ای چقدر به همدیگر نزدیک و تحت تاثیر رفتارهای یکدیگرند.
هر یک از ما جزئی از کل این سیستم هستیم و باید با تفکر ی سیستمی در این دنیا رفتار کنیم. باید بقا و سلامت خود را در بقا و سلامت سیستم جستجو کنیم.
در تفکر سیستمی استفاده از فکر و ذهن بیش از بکارگیری چشم به عنوان ابزار دیدن ضرورت دارد و کرونا چه زیبا این نوع طرز فکر را به ما آموخت.
قرنطینه، کلاس درس کرونا
خانه هایمان را کلاس درس خود کرد، آرام و بی صدا ما را در تنهایی خود به فکر فرو برد:
داشته هایی را که آنقدر برایمان عادی شده بودند و فراموش می کردیم در شکرگزای هایمان نامی از آنها ببریم را به ما یادآوری کرد.
ما آسمان و دریاها و حتی فضا را پیموده بودیم و به قدرت خود مغرور، تکنولوژی و علم پیشرفته مان مایه ی فخرمان بود اما حالا در مهار یک موجود میکروسکوپی درمانده ایم.
به ما آموخت میشود که جهان اول و دوم و سوم را جهانی واحد دانست. روزی خواهد رسید که فقیر و ثروتمند یکی شود، اینکه در بیمارستان خصوصی ، صحرایی یا اصلا خانه بستری شوی هیچ فرقی به حالت نداشته باشد. نه پول معنا دارد و نه پارتی….
شیوه ی زندگی هایمان را عوض کرد، به ما نشان داد جور دیگر هم میشود رفتار کرد، جور دیگر میشود کسب و کار کرد و به ما خلاق بودن را آموخت.
به ما یاد داد در کوچه ها و خیابانهای شلوغ، این شادی و خوشبختی است که موج می زند نه کلافه گی و خستگی!!!
ما را از دیدار هم محروم کرد ولی دلهایمان را به هم نزدیکتر ساخت. دلتنگ یکدیگر شدیم و قدر شناس کنار هم بودن.
کرونا از تو به خاطر همه ی درس هایت سپاسگزارم، ولی ای کاش بعضی ها را از این کلاس بیرون نمی کردی!!!
دیدگاهتان را بنویسید