موانع تغییر و تحول برای رسیدن به یک زندگی رؤیایی
یک جمله قدیمی هست که می گوید: اگراز زندگی خود و جایگاهی که درآن ایستاده اید راضی نیستید، آنرا عوض کنید، چون شما درخت نیستید.
این جمله بیانگر توانایی های ما در ایجاد تغییر و تحول و موهبت آزادی انتخاب است که به نوع بشر اهدا شده است.
با این حال خیلی وقت ها انسان ها فراموش می کنند که این قدرت در وجود آنها نهادینه شده و نه تنها می توانند شرایط زندگی خود را تغییر دهند که بلکه قادر خواهند بود جهانی را متحول سازند.
گاهی نیز موانعی را بر سر راه خود احساس می کنند که آنها را از هر گونه اقدام باز می دارد.
در این مقاله برخی از این موانع را مورد بررسی قرار خواهم داد، چرا که آگاهی و شناخت آنها می تواند اولین قدم در اقدام برای رفع آنها و رسیدن به یک زندگی مطلوب و رؤیایی باشد.
مانع ها
بر سر راه تغییر و تحول و رسیدن به زندگی رؤیایی چند نوع مانع وجود دارد که ماهیت هر یک با دیگری کاملا متفاوت است ولی همه آنها در دو وجه با همدیگر مشابه هستند.
یکی آنکه مانعی هستند بر سر راه ما و دیگر اینکه همه ی آنها در برابر قدرت درونی و بیرونی ما انسانها به زانو در می آیند. کافی است بدانیم با چه سلاحی آنها را از میان برداریم.
عقده ها
همه ما واژه عقده (complex) را شنیده ایم ولی تعداد کمی از ما وجود آن را در خود احساس می کنیم.
حتی خیلی وقتها نوع رفتار عجیب و غریب بعضی ها را ناشی از عقده ای بودن آنها می دانیم بی آنکه ازتعریف درست این واژه آگاه باشیم.
کارل یونگ روانپزشک سوئیسی عقده را اینگونه تعریف می کند: عقده ها مجموعه ای از انرژی های انباشته شده در ضمیر ناخودآگاه ما هستند که بار عاطفی دارند، هر رویداد احساسی در گذشته ما به شکل یک عقده ی باردار در درون ما ته نشین شده و به واسطه تکرار تقویت شده است. این عقده مجموعه ای از انتظارات نهفته در درون ماست که یک واکنش شرطی شده را ایجاد می کند. عقده زمانی رخ می دهد که یک محرک ناخودآگاه دریافت می شود.
برای روشن شدن این تعریف خاطره ای از خود را برایتان شرح می دهم تا به درستی مفهموم آن را درک کنید.
سال نود که یکی از اندوهناک ترین سال های عمرم بود با ناراحتی و غصه ی از دست دادن پدرم به سر رسید. بابای نازنین و مهربان
من در اردیبهشت نود دیده از جهان فرو بست و من برای همیشه از مهر و محبت بی دریغ او محروم شدم.
سال نود ویک پس از برگزاری مراسم سالگرد اشک ریزان بر سر مزار بهترین بابای دنیا با خودم عهد بستم همه سعی و تلاشم را به کار گیرم تا دوباره مادر پرانرژی و با روحیه ای برای فرزندانم باشم. 5 سالی از این اتفاق می گذشت و در یک تابستان زیبا در شهر اصفهان با همسر و دختر و پسرم در میدان امام شاد و خوشحال مشغول خرید بودیم.
من از بچه ها کمی فاصله داشتم که ناگهان دیدن پیرمردی فروشنده مرا در سر جایم میخکوب کرد، تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد. اندوهی بزرگ به ناگهان همه وجودم را پر کرد وبی اختیار اشک های من سرازیر شد .
باورم نمی شد این همه شباهت در رفتار، چهره ، خنده و حتی نگاه او درست مانند پدرم بود.
پیرمرد بیچاره متوجه من شده بود ولی دلیل این رفتار مرا نمی دانست که همسرم سر رسید و با دیدن حال نزار من و شباهت او به پدر مرحوم من متوجه شد چه اتفاقی افتاده. به سمت پیرمرد مهربان رفت و ماجرا را توضیح داد و سپس برای آرام کردن من به سمتم آمد.
زار زار در آغوش او گریه می کردم بی آنکه بتوانم کنترلی بر رفتار خود وسط بازار داشته باشم.
در این ماجرای احساسی پیرمرد حکم محرک بیرونی، ریختن اشکها و لرزش بدن من واکنش شرطی شده ای بود که ناشی از عقده ی از دست دادن پدرم بود.
اندوهی که در ضمیرناخودآگاه من ته نشین شده بود و بی اختیار به سطح آمد و بدون در نظر گرفتن شرایط رفتار و واکنش مرا رقم زد.
این یک نمونه از عقده احساسی بود که برایتان مثال زدم تا تعریف اقای یونگ را به درستی درک کنید.
لیکن در مبحث تغییر و تحول ، اتفاقاتی که ناتوانی ما را در برابر انجام کاری، در اعماق درون ما ته نشین ساخته ، به محض تصمیم گرفتن برای ایجاد تغییر در زندگی، به سطح می آید و ناتوانی ما را به ما خاطر نشان می سازد.
این عقده به صورت ترس از ناموفق شدن و ضرر کردن و ناکامی در انجام کار به سطح می آید.
در چنین مواقعی برای انجام کار نیاز به تقویت اراده و انگیزه و شاید تکنیکهای خلق عادت داریم تا به کمک آنها بتوانیم نیروی منفی درون را خنثی نماییم و دست به تغییر و تحول بزنیم.
باورهای محدود کننده
مانع دیگر بر سر راه تغییر و تحول و دست یابی به زندگی رؤیایی باورهای محدود کننده ما هستند.
در مقاله باور و نقش قدرتمند آن در زندگی ما به تفصیل در مورد آن صحبت کردم و انواع آن را برشمردم.
یک نوع از باورها، باورهای محدود کننده بود. باورهای محدود کننده ای همچون من نمی توانم ، من برای این کار سنم کمه، یا این کارها از سن من گذشته ، من پول کافی ندارم، من استعداد این کار را ندارم، من لیاقت ندارم و …..
فرد را از انجام کارهای بزرگ باز خواهند داشت. سرکوب ها، سرزنش ها، تنبیه ها و مقایسه های بی مورد باعث می شوند افراد از توانایی بالقوه ای که در درون آنها نهادینه شده بی خبر بمانند و همیشه خود را فردی بی عرضه و ناتوان تلقی کنند.
این نوع باورها مانع بزرگی بر سر راه تحول و پیشبرد زندگی خواهد بود.
ولی مژده این است که باورها ذاتی نیستند و کاملا اکتسابی می باشند و لذا قابل تغییرند و با بکارگیری تکنیک های تغییر باور می توان به سادگی این مانع را از سر راه برداشت.
عادت نادرست اهمال کاری
گاه مانع قرار گرفته برسر راه ما عادت های نادرست ماست.
اهمال کاری و امروز و فردا کردن های ما باعث از بین رفتن فرصت های طلایی در زندگی می شود.
فرصت هایی که اگر غنیمت شمرده شوند می توانند ما را به سرمنزل رؤیایی خویش برسانند.
بنابراین برای از بین بردن این مانع کافی است در عادتها ی خود تجدید نظر کنیم و برای ایجاد عادت های خوب و سازنده از تکنیک های خلق عادت بهره ببریم.
با دانستن این مطالب به راحتی می توان در یافت که مانع اساسی بر سر راه تغییر و تحول و دست یافتن به زندگی رؤیایی نشأت گرفته از درون ماست.
شاید این سخن شنیده باشید که دنیای بیرون ما انعکاس دنیای درون ماست. بنابراین برای یک تغییر اساسی در زندگی باید از درون خود آغاز کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید