چگونه با قانون طلایی اخلاق، موفقیت ها را واقعی و همیشگی سازیم
بی شک هر فردی در زندگی خود خواهان کسب موفقیت است. شما می خواهید به چه موفقیتی دست یابید؟ چه اهدافی برای خود در نظر گرفته اید؟ می خواهید کسب و کار یا حرفه تان شما را به کجا برساند؟ آرزو می کنید که چه تأثیری بر جامعه و یا اطرافیان خود بگذارید؟
اندیشیدن به این گونه مسائل خوب است زیرا به شما این امکان را می بخشد تا مسیری را برای زندگی خود تعیین کنید.
حال سؤال مهم دیگری که در پی پرسش های قبلی لازم می آید این است که، چه برنامه هایی برای رسیدن به اهداف تان دارید؟ این سؤال برای چگونگی نوع زندگی شما تعیین آهنگ می کند.
به گفته جان مکسول، برای موفقیت دو مسیر اساسی وجود دارد که هرکسی باید یکی از این دو را انتخاب نماید:
نخست انتخاب طلا و دیگری انتخاب قانون طلایی
به نظرمی رسد خیلی از مردم طلا را انتخاب نموده اند و ظاهر زندگی آنها نشان می دهد که به موفقیت های چشمگیری دست یافته اند اما مشاهدات، آن هم در برهه ای کوتاه از زمان می تواند گول زننده باشد.
در سال 1923 گروهی از مردان در هتل اج واتر بیچ واقع در شیکاگو با یکدیگر دیداری داشتند. در آن زمان، آنان ثروتمندترین و قدرتمندترین افراد روی زمین بودند. برای جا افتادن این مطلب باید بگویم که ثروت آنان روی هم از تمام محتویات خزانه داری ایالات متحده بیش تر بود. آنان سرکردگی صنعت و غول های سیاسی را بر عهده داشتند. هیبت و جلال آنان چشم هر بیننده ای را مات و مبهوت می کرد. این افراد به دنبال طلا رفته و به دستش آورده بودند اما؛
چارلز شواب: رئیس بزرگ ترین شرکت خصوصی فولاد، با ورشکستگی از دنیا رفت.
آرتور کاتن: بزرگ ترین محتکر گندم، خارج از کشور و آس وپاس از دنیا رفت.
ریچارد دویتنی: رئیس بورس نیویورک، درست پس از رهایی از زندان سینگ سینگ از دنیا رفت.
آلبرت فال: عضو کابینه ریاست جمهوری، از زندان آزاد شد و در خانه اش از دنیا رفت.
جس لیورمور: بزرگ ترین غول وال استریت، خودکشی کرد.
لئون فریز: رئیس بانک اینترنشنال ستلمنت، خودکشی کرد.
ایوار کروگر: سرکرده بزرگ ترین انحصار دنیا، خودکشی کرد.
این بود پایان آن همه شکوه و ثروت. اغلب کسانی که به دنبال طلا می روند، در راه کسب آن، هرچیز مهم زندگی خود را در مقابل به معامله می گذارند و در آخر حتی منفعت حاصله را هم می بازند.
در عین حالی که این نوع افراد موفقیت های کوتاه مدت چشمگیری در زندگی به دست می آورند ولی با نگاهی به سال های بعد زندگی شان می توان کیفیت زندگی آنان را اندازه نمود.
بین جویندگان طلا و آنانی که به دنبال قانون طلایی هستند، یک دنیا تفاوت وجود دارد که در اخر مقاله به این تفاوت ها اشاره خواهم کرد ولی آن چه فعلا مهم تر است، این است که قانون طلایی اخلاق چیست؟ برای عمل کردن به آن باید چه مواردی را در نظر گرفت و از چه مواردی پرهیز کرد.
قانون طلایی اخلاق
به نظر فیلسوف سوئیسی هنری فردریک امیل؛ “کسی که خود را به دست جریان آب می سپارد، نمی تواند راهنمای خود در رسیدن به سطوح بالاتر باشد، او فردی بدون عقیده و نظر است، به جای آن که خود باعث حرکتی باشد، دیگران او را حرکت می دهند، مانند جسمی جامد، او یک پژواک است نه یک صدا.”
هیچ کسی میل ندارد پژواک باشد و مانند یک سایه زندگی کند. در عین حال این سرنوشت آدم هایی است که هیچ نظری از خود ندارند. اگر مایل باشیم زندگی بامعنا و ارزشمندی داشته باشیم باید برای زندگی مان اصولی را انتخاب کنیم.
در میان همه ی ارزش ها و اصول بامعنا، قانون طلایی همان گونه که از نامش پیداست می درخشد. شاید بارها و بارها این جمله را شنیده باشید؛
“آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند”
آری قانون طلایی همین جمله است ولی به آن سادگی که فکر می کنید نیست!!
جالب است که این قانون نه تنها در اسلام بلکه در ادیان مختلف به شیوه های گوناگونی بیان شده است که همه ی آن ها دلالت بر همین جمله دارد. به طور مثال؛
مسیحیت: هرچه را که می خواهی دیگران در مورد تو انجام دهند، خود در مورد آن ها انجام بده.
یهودیت: آن چه برای خود نمی پسندی برای زیردستانت هم نپسند.
بوداییسم: دیگران را با آن چه برای خودت دردآور است، آزار مده.
زرتشتی: آن چه را که برای خودت قابل قبول نیست در مورد دیگران انجام نده.
هندوییسم: در حق دیگران کاری نکن که نمی خواهی در حق تو انجام دهند.
اخلاق عبارت است از چگونگی روبه رو شدن با چالش انجام عملی درست، در حالی که هزینه آن بیشتر از انتظارمان باشد.
اخلاق دو منظر دارد: نخست به کارگیری توانایی تشخیص درست از غلط، خوب از بد، متناسب از غیرمتناسب و منظر دیگرش تعهد انجام آن چه درست، خوب و متناسب است.
در حقیقت اخلاق، موضوعی برای تفکر و مناظره نیست، بلکه نیاز به عمل دارد و این جاست که عمل کردن طبق قانون طلایی در هر شرایطی کار ساده ای نخواهد بود و بهتر بگویم کار هر کسی نیست.
اگر این جمله را باور ندارید به مثال های زیر توجه بفرمایید:
وقتی فرزند شما نمره ی زیر ده می گیرد با زمانی که نمره ی بیست می گیرد رفتاری مشابه را از سوی شما دریافت می کند؟ خیر
وقتی دانش آموزی مردود می شود از سوی مدیر و آموزگار همان احترام را دریافت می کند که شاگرد اول کلاس و مدرسه دریافت می دارد؟ خیر
آیا نوع رفتار و ارزش گذاری شما با یک فقیری که دست جلوی شما دراز نموده با فردی که ثروت فراوان دارد و گاهی نیاز شما را برطرف کرده یکی است؟ خیر
آیا اگر کارمندی معمولی وارد جلسه ای شود همگان جلوی پایش برمی خیزند؟ خیر
اگر رئیس اداره و یا مدیرکل وارد شود چه؟ بلی برمی خیزند
آیا یک فرد در لباس کهنه ومندرس برای شما همان قدر چشمگیر است که فردی در لباس شیک و گران قیمت؟ خیر
این نوع مثال ها حتی در تفاوت های قومیتی، نژادی و اعتقادی نیز می تواند به همین شکل پیش رود و خواهید دید که ما به عنوان یک انسان ملاک های رفتار بهترمان بر پایه ی ثروت، استعداد، مقام و منصب و گاهاً بر اساس اعتقادات مذهبی و قوم و نژادی خواهد بود.
یک شاگرد مردود شده، یک تهی دست، یک کارمند ساده، یک فرد سطح پایین جامعه، همه و همه انسان هایی با ارزش های وجودی یکسانند و درست مثل شما انتظار دارند با آنها به گونه ای رفتار شود که شایسته هستی و انسانیت اوست.
برای آنکه بتوانیم درک عمیق تری از نحوه عملکردمان طبق قانون طلایی داشته باشیم بیایید به این سؤال پاسخ دهیم:
میل داریم چگونه با ما رفتار شود؟
انسان ها از لحاظ درونی به هم شبیه اند. آن ها از هر سن، جنس، نژاد، قومیت، مذهب و ملیتی که باشند و در هر مقام و سطح مادی و معنوی قرار گرفته باشند موارد مشترک درونی دارند. زمانی که ما به آن وجوه مشترک پی برده و آن ها را ابتدا در خود و سپس در دیگران تشخیص دهیم، به کلید باز کردن قفل قانون طلایی دست یافته ایم. در ادامه فهرستی کوتاه از تمایلات مشترک که همان نوع رفتاری است که ما مایل هستیم از دیگران ببینیم را از نظر می گذرانیم.
-
مایل هستیم برای مان ارزش قائل شوند
اساس و پایه قانون طلایی بر ارج نهادن به انسان ها استوار است، نه به خاطر اعمالشان، بلکه به خاطر انسانیت شان. هرگاه آموختیم که چنین تفکری داشته باشیم، قدم بزرگی در قرار دادن این قانون به عنوان راهنمای اخلاقی در زندگی خود برداشته ایم
-
مایل هستیم قدرمان را بدانند
همیشه باید به انسان ها در بالابردن شخصیت خود کمک کنیم و احساس مهم بودن را به آن ها ببخشیم. بالاترین تمجید ما از یک فرد زمانی است که به او احساس مفید بودن بدهیم و او را از این احساس اقناع کنیم.
-
مایل هستیم به ما اعتماد شود
بزرگی می گوید ارزشمندترین درسی که در زندگی آموختم این بوده که با اعتماد کردن به فرد می توان او را اعتمادپذیر نمود و مطمئن ترین راه برای معتمد نبودنش این است که به او اعتماد نکرده و این عدم اعتماد را به او نشان دهی.
اندیشمندی می گوید، اشتباهات و عدم موفقیت کسی که به دیگران اعتماد دارد بسیار کمتر از کسی است که به مردم بی اعتماد است.
جورج مک دانلد نویسنده معروف زمان ملکه ویکتوریا نیز چنان بیان نموده که مورد اعتماد بودن، تمجیدی بزرگ تر از مورد علاقه بودن است.
-
مایل هستیم به ما احترام بگذراند
مورد احترام قرار گرفتن حس عمیقی را درما برمی انگیزد و موجب تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس مان می گردد. احترام متقابل درهر محیطی که حاکم باشد فضایی مثبت و دلپذیر را به افراد هدیه می دهد.
-
مایل هستیم که ما را درک کنند
درک کردن دیگران به معنای همراهی با آنان در سطح خودشان است. چارلزکتلینگ مخترع بزرگ، می گوید؛ “میان دانستن و درک کردن تفاوت زیادی وجود دارد، می توانید در مورد چیزی بسیار بدانید ولی واقعاً درکی از آن نداشته باشید.”
در ارتباط با دیگران ابتدا باید سعی کنیم آنها را درک کنیم و سپس خود را به آنان بفهمانیم.
-
مایل نیستیم از ما سوءاستفاده شود
در ارتباط با دیگران، بیش از هر چیز، نمی خواهیم از ما سوءاستفاده شود و این یکی از مسائل مهم در رابطه با رفتار اخلاقی است. کسانی که با قانون طلایی آشنایی کامل داشته باشند حق تقدم دیگران را در اعمال و رفتارشان به طور واضح می توان دید.
با آگاه بودن به این تمایلات مشترک انسانی بهتر می توانیم قانون طلایی اخلاق را در زندگی خود جاری سازیم. برای آگاهی عمیق تر باید بدانیم چه عواملی ممکن است باعث مکدر شدن این قانون در زندگی ما گردد و یا چه مواردی موجب می شود ما این قانون را نادیده بگیریم.
عوامل مکدر کننده قانون طلایی
در دنیای امروزی متاسفانه موارد بسیاری موجب اغوای مردم می گردد به گونه ای که افراد به مصالحه معیارهای خود می پردازند و قانون اخلاق را زیر پا می گذارند. تمام این موارد را در پنج عامل زیر می توان خلاصه کرد:
-
فشار
برای آنکه تحت فشارها آگاه باشیم تا در دام وسوسه ی تقدم منافع خود بر دیگران نیافتیم، باید خود را با پرسش های زیر مواجه کنیم؛
آیا تصمیم عجولانه و احساسی اتخاذ می کنم؟
آیا حقیقت را وجه المصالحه قرار می دهم؟
آیا میان بر خواهم زد؟
آیا به تعهدات خود نسبت به دیگران عمل خواهم کرد؟
آیا تحت تأثیر نظرات دیگران قرار می گیرم یا کار درست را انجام می دهم؟
آیا قادر به عمل به وعده های خود هستم؟
وقتی خود را با این سؤالات مواجه کنیم، آگاه می شویم که قانون طلایی را پایه و اساس تصمیمات خود قرار دهیم.
-
لذت
اگر در زندگی مراقب نباشیم، نیاز برای کسب لذت یا آسایش، ما را به انجام اعمالی وا می دارد که شاید در کوتاه مدت لذاتی را نصیب ما نماید ولی در بلند مدت پایانی جز ندامت ندارد.
رهبران کسب وکار که به لذایذ و داشتن های بیشتر دل می بازند، بی اعتمادی پیروانشان را یدک می کشند. هر کس به لذت خودخواهانه بیشترعشق بورزد خود را به دردسر خواهد انداخت.
-
قدرت
داشتن قدرت برای برخی انسان ها مانند نوشیدن آب شور است. هرچه بیشتر بنوشند بیشتر تشنه می شوند. افراد ضعیف النفسی که صاحب قدرت می شوند برای اولویت های خود به آن چنگ می اندازند، آنان برای حفظ قدرت به هر قیمتی، معمولاً معیارهای اخلاقی خود را نادیده می گیرند. بها دادن بیش اندازه به قدرت عامل آن را به نابودی می کشاند.
-
غرور
غرور می تواند پایه و اساس اشتباهات بزرگ باشد. احساس ارزشمند بودن، احساسی خوشایند است، همچنین احساس اطمینان به توانایی های خود. ولی در ضمن، اغراق در خود باوری نیز می تواند مخرب باشد تا اندازه ای که می گویند؛
غرور جلوتر از ویرانی می تازد
با آمدن غرور، فضاحت هم وارد می شود
غرور تنها ستیز می پروراند
غرور یک فرد پایان کار اوست
لذت غرور تنها در داشتن ها نیست، بلکه در بیش تر داشتن و سر بودن از دیگران است. غلبه بر غرور کار چندان آسانی نیست تا جایی که بنجامین فرانکلین در این باره می گوید؛
مطیع کردن هیچ یک از تمایلات طبیعی ما به سختی غرور نیست. می کوبیدش، خاموشش می کنید، به اندازه لذت خود آن را پست می کنید ولی هنوز زنده است. حتی زمانی که فکر می کنیم کاملاً بر آن غلبه کرده ایم از تواضع خود مغرور می شویم.
همیشه باید برای غلبه بر غرور خود تلاش کنیم. غرور نه تنها توانایی تحلیل اخلاقیات را دارد، بلکه می تواند در کارایی ما نیز دخالت کند به گونه ای که آنچنان عقل ما را کور کند که نه اشتباهات خود را ببینیم نه نیازهای دیگران و نه دام های اخلاقی که در راه ما گسترده شده اند.
-
اولویت ها
فردی که به اولویت های خود آگاه نباشد، برای تصمیمات نادرستش به دردسر می افتد. باید آگاه باشیم تا در زندگی مان هرگز مسائل مهم تحت تأثیر مسائل بی اهمیت قرار نگیرند.
تفاوت جویندگان طلا و آنانی که به دنبال قانون طلایی هستند
جویندگان طلا می پرسند چه کار می توانی برای من بکنی؟
تصمیمات ساده اتخاذ می کنند
خانواده را فدای مال ومنال می نمایند
به توسعه عقل برای اعمالشان می پردازند
طرز فکر من ارجح هستم را دارند
میزان پولشان اهمیت دارد
اساس ارزش های شان بر میزان ثروت شان استوار است
در حالی که دنبال کنندگان قانون طلایی می پرسند چه کار می توانم برای شما بکنم؟
تصمیمات ممتاز اتخاذ می کنند
مال و منال را فدای خانواده می کنند
به توسعه ارتباطات با اعمالشان می پردازند
طرز تفکر دیگران ارجح هستند را دارند
تعداد دوستانشان اهمیت دارد
اساس ثروت شان بر ارزش های شان استوار است
شما چطور دوست عزیز، خود را یک جوینده طلا می بینید یا دنبال کننده قانون طلایی اخلاق؟
برگرفته شده از کتاب اخلاق حرفه ای در مدیریت نوشته جان مکسول
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
ارتباط و مشارکت اصلی مهم در رشد و بهبود فردی
چگونه با سؤال پرسیدن در روابط موفق تر عمل کنیم
چگونه با خودآگاهی بیشتر روابط خود را بهینه سازیم
چگونه با شناخت بیشتر اطرافیان روابط خود را با آن ها بهبود بخشیم
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام ، من هم با نوشته های شما موافقم.بسیار عالی
سلام دوست گرامی
به وب سایت من خوش آمدید
ممنون از همراهی شما